۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

همجنسگرایی علیه مذهب؟

یادم می آید وقتی تازه وارد محیط خوابگاهی شده بودم تجربه ای داشتم که بعدها از آن درسهای زیادی گرفتم. ماجرا از این قرار بود که من و یک نفر دیگر به همراه سه نفر دیگر که آنها متعلق به یکی از قومیتها بودند هم اتاق بودیم. اوایل کار آن سه نفر همراه با بقیه همشهریانشان که از اتاقهای دیگر به اتاق ما می آمدند همیشه به زبان محلی صحبت میکردند و همیشه خودشان را کلی تحویل میگرفتند و مدام برای هم در نوشابه باز میکردند و از این حرفها به نحویکه من و هم اتاقی دیگرم نسبت به این موضوع حساس شده بودیم و احساس میکردیم آنها خیلی خودشان را تحویل میگیرند و ما را حساب نمیکنند و به نوعی با حالت تحقیرآمیز با ما برخورد میکنند. یک روز وقتی هر دو سرشار از این احساس تحقیر بودیم سر سفره یکی از آنها چیزی گفت و این دوست ما هم که دل پری داشت با یک تکه بسیار خنده دار جواب او را داد و من هم که فرصت را مناسب میدیدم به آن تکه بسیار خندیدم و ما تمام روز آن سه نفر را با آن طعنه مسخره کردیم و عقده خود را خالی کردیم و کلی کیف کردیم. راستش آن موقع من داغ بودم و احساس میکردم کار درستی انجام داده ام اما بعدها که با آن سه نفر و سایر دوستان صمیمی شدم و آن جو نامناسب روزهای اولیه از بین رفت مدام با خود فکر میکردم که آن حرفی که دوستم سر سفره به آنها گفت در حقیقت یک توهین محض به آن قومیت بود و شاید من و او کار اشتباهی کردیم که به قومیت آنها توهین کردیم اگرچه شاید رفتار آنها نیز چندان مناسب نبود و بهتر بود در حضور ما کمتر به زبان محلی صحبت کنند و کمی مراعات ما را هم بنمایند.
به هر حال این ماجرا گذشت و آن روزها هم تمام شد و من مدتهاست هیچکدام از آن دوستان را ندیده ام و هرکدام در گوشه ای از این دنیا مشغول کار خویش هستند ولی چیزی که هنوز در ذهن من مانده همان تجربه است و اینکه سعی کنم دوباره آن اشتباه را تکرار نکنم. آنچه که باعث شد این مطلب را اینجا بیاورم جو نامناسبی است که احساس کردم در حال شایع شدن بین دوستان هم احساس است و آن هم جبهه گرفتن علیه اسلام و دین و عقاید مذهبی دیگران است که با شروع ماه رمضان این مسئله شدت گرفت و دوستان هم احساس در وبلاگهای خود و یا از طریق آفلاین و سایر موارد بجای نقد صحیح و مودبانه با حالتی عقده ای وار و بدون منطق اعتقادات مذهبی دیگران را میکوبند و آن را مسخره میکنند. برای توجیه عمل خود هم میگویند که احکام دین اسلام باعث شده است تا آنها نتوانند آزاد باشند و دچار مشکلات زیادی شده اند.
به نظرمن آنچه که اشتباه است نه اعتقادات دیگران بلکه تحمیل اعتقادت خود به دیگران است. آنچه که خطرناک است این است که ما فکر کنیم خودمان دانای کل هستیم و دیگران در اشتباه محض هستند و بعد بخواهیم آن را به هر نحویکه شده به سایرین نیز بقبولانیم و این چیزی نیست جز همان جباریت و خودرایی و فرقی نمیکند که ما چه اعتقادی داشته باشیم، مذهبی یا غیرمذهبی، همجنسگرا و یا دگرجنسگرا. اما آنچه تبدیل به فاجعه میشود این است که افرادی با این نوع تفکر به قدرت نیز برسند و آن قدرت را برای رسیدن به اهداف خود بکار گیرند و این دقیقن همان اتفاقی است که اکنون در جامعه ما افتاده و عده ای با تفکرات خاص مذهبی خود میخواهند به زور آن را به دیگران تحمیل کنند و مقابله با خوردن و آشامیدن در ملاعام در ماه رمضان و یا به زور روسری سر مردم کردن و به زور مردم را مسلمان کردن نتیجه آن است و جالب اینکه عکس همین اعتقادات را هم در گذشته رضاخان میخواست به زور بین مردم گسترش دهد و به زور روسری را از سر مردم بردارد و به زور آنها را به اصطلاح فرنگی کند. همان طور که او موفق نشد اینها نیز توفیقی حاصل نخواهند کرد اگرچه در نهایت تاوان اشتباه آنها را نیز مردم باید بدهند.
احساس میکنم الان شرایطی مشابه همان شرایط خوابگاه ایجاد شده و حاکمان و مسئولین طوری برخورد میکنند که گویی دیگران با احساسات متفاوت وجود ندارند و این دوستان هم تحت تاثیر این مسئله، با تمسخر اعتقادات آنها، قصد دارند به نوعی خودشان را سبک کنند و مقابله به مثل کنند و این موضوع را نادیده میگیرند که شاید باشند عده ای که کاری با بقیه ندارند و جبار هم نیستند و حقانیت آنها را هم می پذیرند و در عین حال اعتقادات مذهبی خود را هم دارند و انتظار دارند که مورد احترام باشد همانطور که ما انتظار داریم افکار و اعتقاداتمان مورد احترام باشد. واقعن چه اشکالی دارد اگر یک نفر روزه بگیرد؟یا نماز بخواند؟ چرا برخی فکر میکنند هرکس مذهبی باشد امل است و هرکس همه چیز را زیر سوال ببرد روشنفکر؟ جالب اینکه بسیاری از همین افرادی که دین و مذهب را زیر سوال میبرند و خود را هم به اصطلاح روشنفکر میدانند بسیار جبارتر و دیکتاتورتر هستند و اگر به قدرتی برسند چه بسا رفتار بدتری داشته باشند. واقعن چه نیازی هست که ما برای اثبات حقوق خود در مورد همجنسگرا بودنمان بیاییم و دین و مذهب را زیرسوال ببریم؟ آیا ما نمیتوانیم بجای این کار سعی کنیم از خود دفاع کنیم و افکار و مسائل مربوط به خود را توضیح دهیم و برای انها مطلب را روشن کنیم؟ آیا نمیتوانیم با جباریت و دیکتاتوری مقابله کنیم و نه با نوع اعتقاد مذهبی دیگران؟ همجنسگرایی به روزه چه ربطی دارد؟ هرکس دلش خواست روزه میگیرد و هرکس دلش نخواست نمیگیرد. چرا سعی میکنیم برای خودمان دشمن درست کنیم؟ آیا به اندازه کافی دشمن نداریم؟
درست است که اکنون همه مذهبیون با همجنسگرایی مشکل دارند و آن را مخالف دین و مذهب و خدا میدانند اما یادمان نرود همین مذهبی ها در گذشته هم با خیلی چیزها بنام همین مذهب مخالفت میکردند و آن را زیر سوال میبرند اما به مرور و با گذشت زمان نه تنها آن چیزها را نکوهش نمیکنند بلکه آن را زینتی هم برای خود میدانند. مگر همین ها نبودند که بنام دین با گسترش علم مدرن و علوم تجربی مخالفت میکردند و بنام دین مدرسه ها را آتش میزدند؟ حالا چه شده که مدرسه سازی و گسترش همان علم ثواب اخروی دارد؟ مگر همین ها نبودند که بنام مذهب تلویزیونها را از بالای پنجره به بیرون پرتاب میکردند و آن را ترویج کفر میدانستند اما حالا آن را دانشگاه فرهنگ سازی مینامند؟ تصویر زن بی حجاب هم نشان میدهند. رقص هم نشان میدهند. آواز هم میخوانند. اگر یک زن محجبه امروزی با چادر و لباس از سد زمان عبور کند و به دوران قاجار برود و در خیابانهای آن زمان قدم بزند همه میگویند او یک زن خراب و فاسد است چرا که بدون روبند صورت در ملا عام ظاهر شده است! همین اوایل انقلاب اگر خانمی با مانتو -حتا نوع بلندش- بیرون می آمد همه میگفتند او خراب است اما حالا مانتو خودش از مصادیق حجاب است! مگر نگفتند هرکس حتا به شطرنج نگاه هم بکند گناه کرده است؟ حالا چه شده که خودشان مسابقات بین المللی شطرنج برگزار میکنند؟ مگر قبل از انقلاب تغییر جنسیت را حرام و گناه بزرگ نمیدانستند حالا چطور شده که بدون مانع قانونی و شرعی میتوانند در کشور عمل جراحی تغییر جنسیت انجام دهند؟
دین و اعتقادات فکری یک سیلاب خروشان نیست که در یک لحظه بیاید و بشوید و ببرد. فکر میکنم دین مانند جریان آب زیرزمینی است که بدون آنکه شلوغش کند و سر و صدا راه بیندازد، آهسته و اندک اندک درون ذهن ها نفوذ میکند و ماهیت انرا تغییر میدهد. ما نباید انتظار داشته باشیم تفکر ضد همجنسگرایانه ای که در طول چندین قرن، قاشق قاشق وارد ذهن مردم شده است را به راحتی با ملاقه و در چند سال و با چند وبلاگ از ذهن ها خارج کنیم. باید صبر کنیم و ما هم همچون خودشان تفکراتمان را آرام آرام و با متانت و بدون فحش و ناسزا تزریق جامعه کنیم طوریکه خودشان هم نفهمند که چطور آنرا پذیرفتند همانطور که برادر حسین شریعتمداری نفهمید چطور در آن دادگاه نمایشی کلمه هم-جنس-گرایی را بجای کلمه هم-جنس-بازی جایگزین کرد.
یاحق

۱ نظر:

  1. روش های فکری و عملی که دین ابراهیم و فرقه های منشعب شده از آن (اسلام-مسیحیت-یهودیت) برای سلطه یافتن بر جامعه و توسعه پایه گذاری کرده اند بر چندین اصل استوار است، یکی از این اصول مردسالاری است، اینکه مرد سالاری به چرد این دین می خورد یک بحث طولانی است، مرد سالاری چهره ای استاندارد از مرد و نقش اجتماعی و فردی او را طلب می کند، وقتی که می گوییم مرد سالاری روی دیگر این واژه بردگی زنان و زنانگی است و این دو واژه در واقع یکی هستند، همجنس گرایی از جهات مختلف تهدیدی ای برای این اصل دین ابراهیم است، زنان همجنس گرا در غالب برده جامعه مرد سالار نمی گنجند و مردان همجنس گرا در نقش مرد استاندارد سالار و برده دار جامعه ابراهیمی نمی گنجند. نتیجتا این دین و فرقه های منشعب شده از آن با همجنس گرایان اختلاف ریشه ای دارند اگر این اصل دین از ابراهیمیسم بیرون کشیده شود شیرازه این دین در هم می پاشد و چیزی از آن نمی ماند، مانند اینکه یک رشته مهم را از یک لباس بافته شده پشمی بیرون بکشیم، بیرون کشیده شدن این رشته همانا و از هم پاشیدگی بقیه رشته ها همانا.

    پاسخحذف