۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

زبان مشترک

نوشته شده در پنجشنبه بیستم آبان 1389 ساعت 18:26 شماره پست: 32
چند سال پيش سريالي از تلويزيون پخش مي­شد كه در آن يك موش وارد يكي از خانه­هاي تهران شده بود و اهالي خانواده را دچار مشكل كرده بود. خانم خانه كه حسابي ترسيده بود با داد و فرياد از ساير اعضاي خانواده كمك مي­خواست. اعضاي خانواده نيز هر كدام قصد داشتند به نحوي از شر موش خلاص شوند. يكي پيشنهاد تله موش مي­داد، يكي از مرگ موش حرف مي­زد و ديگري جارو به دست مي­خواست همانجا حق موش را كف دستش بگذارد. اما بين اعضاي خانواده، دختر كوچك آنها توانايي ويژه­اي داشت و مي­توانست با حيوانات صحبت كند. به همين علت از همه خواست از اتاقي كه موش در آن پنهان شده بود خارج شوند سپس خود به آرامي سر صحبت را با موش آغاز كرد. موش وقتي ديد او زبان موشها را مي­فهمد با گريه و زاري شروع كرد به درد دل و از تمام غصه­ها و دغدغه­هايش حكايت كرد. گفت كه چندين بچه دارد و همگي گرسنه هستند و او براي شير دادن به آنها مجبور شده به اين خانه پناه آورد تا شايد غذايي براي خود و بچه هايش فراهم كند. وقتي حرف­هاي موش تمام شد دختر خانواده به او دلداري داد و قول داد هر كمكي كه از دستش بر آيد انجام دهد. او با ساير اعضاي خانواده صحبت كرد و و تمام مشكلات موش را براي آنها تشريح كرد. و در نهايت ساير اعضاي خانواده هم كه داستان سختي­هاي موش را دانستند آرام شدند و تصميم گرفتند به طور مصالحه آميز با او كنار آيند. خانواده تصميم گرفتند مقدار قابل توجهي غذا به موش بدهند تا خود و بچه­هايش را سير نگاه دارد و در عوض موش نيز براي هميشه از آن خانه برود. و به اين ترتيب بدون هيچگونه درگيري و خونريزي و كشت و كشتار غائله تمام شد و همه چيز به خوبي و خوشي پايان يافت.
اين سريال اگرچه تخيلي بود و براي كودكان ساخته شده بود ولي نكته ظريفي را در ذهن من ايجاد كرد. اگر آن دختر زبان حيوانات را نمي­دانست چه اتفاقي براي آن موش در آن خانه مي افتاد؟ بي شك همان دعواي هميشگي بين آدم­ها و موش­ها بوجود مي آمد و موش بيچاره نيز به احتمال زياد نابود مي­شد و بچه­هايش از گرسنگي مي مردند؛ اما وجود يك زبان مشترك بين يك انسان و يك حيوان مشكل آن خانواده و موش را حل كرد. بعضي وقت­ها فكر مي­كنم دليل بسياري از مشكلات و چالش­هايي كه براي نوع بشر بوجود مي آيد ناشي از همين نفهميدن زبان يكديگر است. البته منظور زبان تكلم نيست بلكه زبان فهم و درك متقابل است. بسيارند انسان­هايي كه به يك زبان تكلم مي كنند اما هيچگاه نمي توانند يكديگر را درك كنند. به همين علت بر سر مسائل كوچك با هم درگير مي شوند و هر كس مي خواهد با زور و قوه قهريه مشكل خود را حل كند. شايد علت بسياري از جنگ­ها، درگيري­ها و فحاشي­هاي قومي ، قبيله اي ، مذهبي و فرهنگي نبود يك زبان مشترك باشد تا مواضع آنها را روشن كرده و رسيدن به درك متقابل را براي طرفين درگير آسان و هموار كند.
در اين ميان وجود افرادي مثل آن دختر يك عامل مشكل گشاست. روشنفكران و چهره­هاي فرهنگي هر جامعه مي­توانند اين نقش را به خوبي پياده كنند و هر چه قدر تعداد اين مترجمان زباني بيشتر باشد، مشكلات و درگيري­هاي پوچ ناشي از عدم فهم نيز كاهش خواهد يافت. فكر مي­كنم ايجاد يك زبان مشترك شاه بيت تمام فعاليت­ها و حركت­هايي نظير گفت­و­گوي تمدن­ها، تقريب مذاهب، نزديكي فرهنگي و ايجاد جامعه جهاني باشد. حركت به سمت يك زبان مشترك كه در آن انسان­ها مي­توانند به راحتي با هم به گفت گو بنشينند مي­تواند يك گام به سمت فرهنگ برتر محسوب شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر