۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

هرآنچه را که محکوم کنی از دست خواهی داد

این پست را به طور اختصاصی مینویسم برای بیان عقایدم در مورد اینکه چرا از روز ملی اقلیتهای جنسی اسقبال کردم؛ و انگیزه نوشتن این پست نیز بیشتر بر میگردد به مطالب مانی اذری عزیز در وبلاگ نیم بوسه که به شدت با این موضوع مخالفت کرده است.

مانی جان شما میگویید روز ملی چه صیغه ای است؟ و چرا اول مرداد؟ و چرا روز دیگر نه؟ و به چه درد میخورد؟ و کلی سوال مشابه دیگر. راستش فکر کنم روز ملی صیغه نیست بلکه آمده است تا دائمی باشد! ازنظر من مهم نیست که چرا این روز و اصلن به طور کلی چرا باید روز ملی داشته باشیم. مهم این است که شاید بتوان به این بهانه این اقلیت مورد ظلم واقع شده را کمی آرامش داد. شاید بتوان به آنهاییکه اصلا خودشان را نمیشناسند کمی هویت بخشید. شاید بتوان آنها را دور هم جمع کرد و از این تنهایی که در طول تاریخ درگیرش بوده اند نجات داد. شاید بتوان بار سنگینی که در طول قرنها بر دوش این اقلیت مظلوم بوده است را کمی سبکتر کرد.

مانی جان! مگر مناسبتهای دیگر فلسفه عمیقی دارند که تو این دلخوشی کوچک را نیز از ما میگیری و آن را محکوم میکنی؟ همین عید نوروز. مگر چیزی جز قرارداد ساختگی بین ایرانیان است؟. قبول داریم که عید نوروز از پیشینه چند هزارساله برخوردار است اما اگر کمی در تاریخ دقیق شویم میبینیم نهایتش میرسد به یکی از پادشاهان که دلش میخواست در این روزها خوشحال باشد و به همین علت به مردم دستور داد این روز را جشن بگیرند. جالب اینکه همین روزی که ما به عنوان اول بهار جشن میگیریم در کشورهایی که تقویم میلادی دارند جزء آخرین روزهای زمستان است و نه اولین روز بهار ! چرا که بهار آنها ده روز دیر تر و در اول آوریل شروع میشود. میبینی؟ همین جشن بزرگ ملی هم چیزی نیست جز اینکه مردم کشور میخواهند آن را بهانه ای کنند برای شاد بودن. برای دور هم بودن، برای فراموش کردن هرچند کوتاه مدت سختی های زندگی و لذت بردن از زندگی.

مثال دیگری میزنم. دو روز دیگر نیمه شعبان است. مردم خودشان را برای یک شادی بزرگ آماده میکنند. این بار با یک مناسبت مذهبی. مهم نیست که به آن مناسبت اعتقاد داریم یا نه. مهم این است که میبینیم اطرافیانمان چگونه با شور و اشتیاق و با هزینه های شخصی کوچه و خیابان را آذین بندی میکنند. ایستگاه صلواتی درست میکنند و بین دیگران شیرینی و شربت پخش میکنند. هر کس دیگری هم که باشد حتا اگر اعتقادی هم به این قضیه نداشته باشد به هر حال با دیدن خوشحالی دیگران و دیدن نور امید به آینده در چشمانشان، احساس خوبی خواهد داشت.

مانی جان در جامعه ای که پس زمینه مردمانش را غم و غصه و عزاداری تشکیل داده است؛ چرا میخواهیم این دلخوشی های کوچک را هم از آنها بگیریم؟ مگر مردم ما چه گناهی کرده اند؟ چرا نباید شاد باشند؟ و چرا فکر میکنیم برای هر چیزی حتمن باید دلیل و مدرک قاطع و عینی بیاوریم؟ بگذار عده ای هم روز ملی برای خود تعیین کنند و به طور قراردادی در آن روزخوش باشند. بگذار الکی خوش باشند. چه ایرادی دارد؟ اینکه میگویی بجای اینکارها برویم دنبال راستگویی و صداقت و احترام به حقوق دیگران، مگر چه منافاتی با این مسئله دارد؟. شک ندارم همه ما این مطالب را تایید میکنیم. سعی میکنیم دیگران را به ارزشهای صحیح انسانی دعوت کنیم و از آنها بخواهیم در مسیر درست گام بردارند. اما در کنارش روز ملی را هم خواهیم داشت. چه بسا این مناسبت در آینده بهانه ای باشد تا همین افرادی که از آنها مثال بردی و گفتی فقط به فکر زیر شکم خود هستند به حقیقت وجودی خویش پی ببرند. شاید آنها هم به ما ملحق شوند و برای رسیدن به حقوقمان از هیچ تلاشی دریغ نکنند. آیا کسی از آینده خبر دارد؟ آیا آینده به عملکرد خود ما بستگی ندارد؟

در پایان به یک ضرب المثل انگلیسی اکتفا میکنم که میگوید: "هرآنچه را که محکوم کنی از دست خواهی داد"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر