۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

چرا همجنسگرا هستم؟


اين مطلب را براي آنهايي مينويسم كه اولين بار اين وبلاگ را ميخوانند و همينطور براي برخي از دوستان استريتم ( دگرجنسگرا) كه پيشنهاد داده ام وبلاگم را بخوانم. ميخواهم توضيح بدهم كه چرا همجنسگرا هستم. تمام دلايل من براي اين موضوع در يك جمله خلاصه ميشود:
همجنسگرا هستم چون نميتوانم دگرجنسگرا باشم.
از همان كودكي من هيچ احساسي نسبت به دختران نداشتم و اصلن زيبايي و يا تمايل جنسي در مورد دختران برايم مفهومي نداشت. در عوض نسبت به پسران همجنسم احساسات زيادي داشتم. با ديدن پسران زيبا تحريك ميشدم . در دلم به برخي از آنها علاقه مند ميشدم و حتا اولين عشقم را نيز در دوران نوجواني تجربه كردم. من به پسري در كوچه مان علاقه مند شده بود. آن روزها ماهواره و اينترنت و ساير وسايل جمعي وجود نداشت و من از مسائل مربوط به همجنسگرايي چيزي نميدانستم. من هم مثل بقيه فكر ميكردم همجنسگرايي گناه بزرگي است و سعي ميكردم به شدت از آن اجتناب كنم. اما احساس دروني ام چيز ديگري بود. به شدت به آن پسر عشق ميورزيدم. شبها قبل از خواب با خيال در كنار او بودن ميخوابيدم و روزها مدام به او مي انديشيدم. من عاشق آن پسر شده بودم ولي همچنان از احساس خود گريزان بودم و فكر ميكردم اگر با دختران ارتباط برقرار كنم و يا اينكه دختري به من علاقه مند شود و يا اينكه كمي بزرگتر شوم اين احساس از بين خواهد رفت اما هيچ اتفاقي نيافتاد و من همچنان يك همجنسگرا بودم. نميدانستم چرا مثل بقيه همسن و سالانم هيچ احساسي نسبت به دختران نداشتم. آنها تمام عشقشان اين بود با دختران ارتباط برقرار كنند و با آنها باشند اما من اينگونه نبودم.
بعدها بزرگتر كه شدم تمايلات همجنسگرايانه من هم بيشتر شد. اما در كنارش اعتقادات مذهبي من نيز قوت بيشتري گرفته بود. در تناقض عجيبي گرفتار شده بودم. نميدانستم چه كنم. از يك طرف دين و مذهب و جامعه مرا منع ميكرد از نزديك شدن به همجنس و از طرف ديگر احساس دروني ام چيز ديگري ميگفت. يادم ميايد يك روز وقتي داشتم روزنامه كيهان را ميخواندم در يكي از اخبارش نوشته بود:
"عده اي از همجنسبازان آمريكايي براي رسيدن به حقوق خود دست به اعتراضاتي زده اند"
نميدانم خبري بود در همين مايه ها و البته آن روزنامه هم با لحني تحقيرانه، تقبيحانه و حتا تمسخرآميز اين خبر را منتشر كرده بود. آنجا يك جرقه در ذهن من ايجاد شد كه نكند غير از من افراد ديگري نيز هستند كه همچون من احساس ميكنن؟
اما به دليل فشارهاي چندگانه و ممنوعيتها و تحريمهاي شديد نسبت به اين موضوع آن جرقه در حد همان جرقه باقي ماند تا اينكه وارد دانشگاه شدم.
آنجا ديگر ذهنم رشد كامل كرده بود و شخصيتم بالغ شده بود. در دانشگاه موفق به پيدا كردن چند كتاب در مورد مسائل جنسي شدم و با مطالعه آنها متوجه شدم در قسمت كوچكي از آن كتابها_البته نويسنده نها همه خارجي بودند نه ايراني_ راجع به همجنسگرايي توضيح داده شده است. همان توضيحات كوچك نيز برايم كافي بود تا متوجه شوم افراد مختلف به دلايل گوناگون ‍‍‍ژنتيكي و يا هورموني ممكن است همجنسگرا شوند. يادم ميايد در يكي از آن كتابها نوشته بود كه از هر ده پسري كه بالغ ميشوند يكي از آنها تمايلات همجنسگرايانه پيدا ميكند. همچنين در آن كتابها نيز قيد شده بود كه همجنسگرايي قابل درمان نيست و هيچ كس نميتواند گرايش جنسي خود را عوض كند بلكه بايد با آن زندگي كند و كنار بيايد. البته الان من ميگويم هركس بايد با گرايش جنسي خودش زندگي كند و لذت ببرد.
آري. گذشت تا اينكه موج وبلاگها شروع شد و چت و روم و اين مسائل. من توانستم با همجنسگرايان مختلف از اين طريق آشنا شوم. بسياري از آنها داستان زندگي مشابه من داشتند و همچنين احساسي مشابه احساس من. ديگر غصه نميخوردم كه تنها هستم. ميدانستم كه تعداد زيادي از افرادي كه هر روز ميبينم و اطراف من هستن _چه بسا نزديكترين دوستانم و يا حتا خانواده ام_ ممكن است همجنسگرا باشند اما به دليل نگاه به شدت منفي كه در جامعه ما نسبت به اين مسئله وجود دارد، احساس خود را مخفي ميكنند. من نيز هنوز اين مسئله را به طور كامل آشكار نكرده ام و نزديكانم از موضوع خبري ندارند. اما آرام آرام به سمتي حركت ميكنم كه بتوانم اين مسئله را مديريت كنم و از آن لذت ببرم. راجع به اسلام و همجنسگرايي نيز مطالبي به صورت پرسش و پاسخهای واقعی که در یکی از وبلاگها داشته ام نوشته ام كه در موضوع "اسلام و همجنسگرايي" قيد شده است.
در پايان ازتمام دوستان استريتم كه اين مطالب را ميخوانند و يا آنهايي كه اتفاقي وارد اين وبلاگ شده اند ميخواهم كه نسبت به اين موضوع زود قضاوت نكنند و سريع ما را به باد فحش و نفرين نگيرند و قبل از قضاوتشان كمي راجع به اين موضوع تحقيق كنند و حتا اگر توانستند با همجنسگرايان واقعي ارتباط برقرار كنند و نظرات آنها را نيز بدانند. لينك وبلاگ برخي از آنها را در وبلاگم آورده ام و ميتوانند به آنها مراجعه كنند. اميدوارم روزي برسد كه همه ما بتوانيم زير سايه گرايش جنسي خود آزاد و همراه با شادي زندگي كنيم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر