۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

من و مورچه ها

كي از زيباترين صحنه ­هايي كه در دوران كودكي به آن علاقه زيادي داشتم تماشاي جنب و جوش مورچه­ ها در اطراف لانه ­شان در اوايل بهار بود. با گرم شدن هوا مورچه ­ها نيز آرام آرام از لانه خود بيرون آمده و از همان ابتداي سال شروع مي­كردند به جمع آوري دانه و برگ و گياه و هرچه كه به دردشان مي­خورد. من هيچوقت از ديدن مورچه ­ها سير نمي­شدم و گاهي اوقات به مدت چند ساعت به فعاليت آنها و رفتارهايي كه در مواقع مختلف از خود بروز مي­دادند نگاه مي­كردم. خيلي برايم جالب بود. هميشه روي يك خط حركت مي­كردند گويي براي خودشان يك جاده نامرئي درست كرده اند. خيلي كم پيش مي­آمد كه مورچه ­اي مسير متفاوتي را پيش بگيرد. اگر يك مورچه مسير خود را جدا مي­كرد مطمئن بودم كه به دنبال چيز خاصي مي­گردد. به همين خاطر حركت آن مورچه را زير نظر مي­گرفتم و پس از مدتي متوجه مي­شدم كه به يك حشره مرده و يا يك تكه غذاي بيرون ريخته شده و امثال آن مي­رسد. آن مورچه وقتي كه آن غذا را پيدا مي­كرد ابتدا كمي با آن ور ميرفت و سپس قطعه ­اي از آن را با دندان­هاي قوي خود جدا كرده و به سمت لانه حركت مي­كرد. در طول مسير هم به هر مورچه­اي كه مي­رسيد يك اتصال كوتاه با شاخك­هاي آن مورچه برقرار مي­كرد و سپس آن مورچه جديد به سمت منبع جديد غذا حركت مي­كرد و به همين ترتيب بعد از چند دقيقه اطراف آن غذا تعداد زيادي مورچه جمع مي­شد و در عرض چند ساعت غذا به طور كامل به لانه مورچه ­ها منتقل مي­شد.

همين اتصال شاخك­ها بين مورچه ­ها از همه چيز برايم جالبتر بود. گاهي اوقات با شيطنت خاصي با نوك انگشتم ضربه كوچكي به يكي از مورچه ­ها مي­زدم و سپس به تماشاي عكس العمل زنجيروار آن مورچه مي­نشستم. مورچه تحريك شده بلافاصله سرعت خود را زياد مي­كرد و به سمت مورچه ­هاي ديگر مي­رفت و به هر مورچه ديگر كه مي­رسيد اتصال كوتاهي با آن برقرار مي­كرد و به سمت مورچه ديگر مي­رفت. آن مورچه كه پيام را دريافت كرده بود نيز ناگهان به سرعت خود مي­افزود و اين پيام را به مورچه ­هاي ديگر مي­رساند. اين عمل به قدري سريع صورت مي­گرفت كه در عرض چند دقيقه تمام مورچه ها به جنب و جوش مي­افتادند و هركدام به سمت سويي مي دويد. آنها با يك اتصال كوتاه به راحتي هر پيغامي را به سرعت و با تمام جزئيات به همديگر منتقل مي­كردند در حاليكه ما آدم­ها براي اينكه يك حرف ساده را به هم حالي كنيم بايد بنشينیم چند ساعت به اصطلاح فك بزنيم، جر و بحث كنيم ، جلسات هم انديشي و جی میتینگ و سازمان ملل و شوراي امنيت و...

اين حس زبان نفهمي و غرور ناشي از مخلوق برتر بودن همان زمان هم مرا فرا مي­گرفت و گاهي اوقات كارهاي وحشتناكي انجام مي­دادم. مثلن مورچه ­ها را از لانه ­هاي مختلف وادار مي­كردم تا با هم بجگند و يا اينكه يك مورچه را از يك لانه برمي­داشتم و آن را در يك لانه ديگر از مورچه ­ها رها مي­كردم. مورچه ­هاي لانه جديد كه فكر مي­كردند توسط آن مورچه بيگانه مورد هجوم واقع شده ­اند به سرعت بر سرش مي­ريختند و تا جاييكه ممكن بود به روش خودشان مورچه بخت برگشته را كتك مي­زدند و در نهايت نيز به خارج از لانه پرتش مي­كردند. يكبار هم براي پيدا كردن ملكه، لانه يك دسته از مورچه ­ها را به طور كامل نابود كردم. صرف نظر از قساوت قلبي كه داشتم ولي چيزهاي جالبي هم مي ديدم. مثلن محل انبار دانه ها، محل تجمع و خواب كارگرها، محل تجمع بچه ­مورچه ­ها و همينطور كانال­ها و دالان­هاي آنها را كشف مي­كردم كه البته همه اين محل­ها به سرعت منهدم مي­شدند. عاقبت هم نتوانستم ملكه را پيدا كنم و چند دشنام و بد و بيراه به خاطر پنهان كردن ملكه نصيبشان كردم و مورچه ­ها را با لانه ويرانشان تنها گذاشتم!

چند روز قبل صبح زود وقتي داشتم از يك زمين خاكي عبور مي­كردم يك لانه با مورچه ­هايش و همان قوانين هميشگي را ديدم كه تمام خاطرات آن زمان برايم زنده شد و بر آن شدم تا اين مطالب را بنويسم و در وبلاگ قرار دهم

نظر برای نظر

نظر یوسف عزیز از وبلاگ نقطه چین ها

.هیچ روزی توی تقویم بدون اتفاق خاصی ثبت نشده!..همین نیمه شعبان هم تولد امام زمان بوده که اونجا ثبت شده و به همین مناسبت در کنارش همه شادی هم میکنن!..اما 1مرداد هیچ اتفاقی نیفتاده جز اینکه یه عده بدون مشورت و رای گیری نشستن و یهو تصمیم گرفتن این روز همون روزی باشه که به جای وحدت بین بعضی دوستان شکاف فکری ایجاد کرده!..بهرحال هر کس نظری داره..امیدوارم سنجیده تر عمل کنیم...:-)

نظر من

ممنون یوسف جان ازنظر لطفت. راستش وقتی حرف از نظرسنجی و مشورت آوردی داغ دلمو تازه کردی. واقعن فکر میکنی تو این شرایط میشه نظرسنجی هم کرد؟ فکر میکنی ایجاد هماهنگی بین این همه بلاگر کار راحتیه؟ ما یه میتینگ ساده میخواستیم برگزار کنیم پوستمون کنده شد. یکی اولش گفت میام بعد گفت نمیام. بعد دوباره گفت میام. یکی گفت باید یه جای خنک باشه یکی دیگه گفت اگه فلانی بیاد من نمیام. اون یکی گفت اگه این یکی بیاد من نمیام. همون یکی گفت گروه شما درب و داغونه به کلاس من نمیخوره خلاصه یه بار کنسل یه بار دیگه برقرار شد. به هرحال دهنمون صاف شد تا بین چهارپنج نفر هماهنگی ایجاد کردیم تا جلسه برگزارشد اما انگیزه همه رو مخصوصن من یکی رو برای ادامه کار خیلی آورد پایین و یه جورایی توی ذوقم خورد. یوسف جان من هم از این قضیه خبر نداشتم و سه روز مونده به جمعه رضا پسر از قضیه آگاهم کرد. وقتی فهمیدم رضا پشت قضیه ست ازش استقبال کردم. پنج ساله که رضا رو میشناسم و میدونم هیچوقت توی اینجور کارها کم نمیزاره و تا جاییکه از دستش بر بیاد نظر همه رو در نظر میگیره. به جرات میتونم بگم اون قسمت زیادی از زندگی شو برای کمک به هم احساسهای خودش وقف کرده. میدونم که برای این کار چه مشکلات زیادی داره و چقدر از خودش مایه میزاره و مثل بقیه از روی احساس و یا شعارزدگی عمل نمیکنه. خیلی از امکاناتی که الان بعضی ازجی ها دارن ازش استفاده میکنن و برای بقیه کلاس میزارن محصول زحمات همین رضا پسر و بلاگرهای قدیمیه. حالا چه اشکالی داره من هم موافقت کنم و اونو بپذیرم؟ مگه من کی هستم که حتمن هر کاری میخاد صورت بگیره همه باید بیان با من مشورت کنن؟ اصلن تو این شرایط مگه میشه با کسی مشورت کرد؟ چیزی که ما الان بهش نیاز داریم کار عملی و پرکتیکاله نه شعار و کلی گویی. به نظر من این اقدام از سوی عده ای از بچه های هم احساس دقیقن یه عمل تشکیلاتی بود که نیازمند کمک ما بود تا قوت بگیره ولی...

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

هرآنچه را که محکوم کنی از دست خواهی داد

این پست را به طور اختصاصی مینویسم برای بیان عقایدم در مورد اینکه چرا از روز ملی اقلیتهای جنسی اسقبال کردم؛ و انگیزه نوشتن این پست نیز بیشتر بر میگردد به مطالب مانی اذری عزیز در وبلاگ نیم بوسه که به شدت با این موضوع مخالفت کرده است.

مانی جان شما میگویید روز ملی چه صیغه ای است؟ و چرا اول مرداد؟ و چرا روز دیگر نه؟ و به چه درد میخورد؟ و کلی سوال مشابه دیگر. راستش فکر کنم روز ملی صیغه نیست بلکه آمده است تا دائمی باشد! ازنظر من مهم نیست که چرا این روز و اصلن به طور کلی چرا باید روز ملی داشته باشیم. مهم این است که شاید بتوان به این بهانه این اقلیت مورد ظلم واقع شده را کمی آرامش داد. شاید بتوان به آنهاییکه اصلا خودشان را نمیشناسند کمی هویت بخشید. شاید بتوان آنها را دور هم جمع کرد و از این تنهایی که در طول تاریخ درگیرش بوده اند نجات داد. شاید بتوان بار سنگینی که در طول قرنها بر دوش این اقلیت مظلوم بوده است را کمی سبکتر کرد.

مانی جان! مگر مناسبتهای دیگر فلسفه عمیقی دارند که تو این دلخوشی کوچک را نیز از ما میگیری و آن را محکوم میکنی؟ همین عید نوروز. مگر چیزی جز قرارداد ساختگی بین ایرانیان است؟. قبول داریم که عید نوروز از پیشینه چند هزارساله برخوردار است اما اگر کمی در تاریخ دقیق شویم میبینیم نهایتش میرسد به یکی از پادشاهان که دلش میخواست در این روزها خوشحال باشد و به همین علت به مردم دستور داد این روز را جشن بگیرند. جالب اینکه همین روزی که ما به عنوان اول بهار جشن میگیریم در کشورهایی که تقویم میلادی دارند جزء آخرین روزهای زمستان است و نه اولین روز بهار ! چرا که بهار آنها ده روز دیر تر و در اول آوریل شروع میشود. میبینی؟ همین جشن بزرگ ملی هم چیزی نیست جز اینکه مردم کشور میخواهند آن را بهانه ای کنند برای شاد بودن. برای دور هم بودن، برای فراموش کردن هرچند کوتاه مدت سختی های زندگی و لذت بردن از زندگی.

مثال دیگری میزنم. دو روز دیگر نیمه شعبان است. مردم خودشان را برای یک شادی بزرگ آماده میکنند. این بار با یک مناسبت مذهبی. مهم نیست که به آن مناسبت اعتقاد داریم یا نه. مهم این است که میبینیم اطرافیانمان چگونه با شور و اشتیاق و با هزینه های شخصی کوچه و خیابان را آذین بندی میکنند. ایستگاه صلواتی درست میکنند و بین دیگران شیرینی و شربت پخش میکنند. هر کس دیگری هم که باشد حتا اگر اعتقادی هم به این قضیه نداشته باشد به هر حال با دیدن خوشحالی دیگران و دیدن نور امید به آینده در چشمانشان، احساس خوبی خواهد داشت.

مانی جان در جامعه ای که پس زمینه مردمانش را غم و غصه و عزاداری تشکیل داده است؛ چرا میخواهیم این دلخوشی های کوچک را هم از آنها بگیریم؟ مگر مردم ما چه گناهی کرده اند؟ چرا نباید شاد باشند؟ و چرا فکر میکنیم برای هر چیزی حتمن باید دلیل و مدرک قاطع و عینی بیاوریم؟ بگذار عده ای هم روز ملی برای خود تعیین کنند و به طور قراردادی در آن روزخوش باشند. بگذار الکی خوش باشند. چه ایرادی دارد؟ اینکه میگویی بجای اینکارها برویم دنبال راستگویی و صداقت و احترام به حقوق دیگران، مگر چه منافاتی با این مسئله دارد؟. شک ندارم همه ما این مطالب را تایید میکنیم. سعی میکنیم دیگران را به ارزشهای صحیح انسانی دعوت کنیم و از آنها بخواهیم در مسیر درست گام بردارند. اما در کنارش روز ملی را هم خواهیم داشت. چه بسا این مناسبت در آینده بهانه ای باشد تا همین افرادی که از آنها مثال بردی و گفتی فقط به فکر زیر شکم خود هستند به حقیقت وجودی خویش پی ببرند. شاید آنها هم به ما ملحق شوند و برای رسیدن به حقوقمان از هیچ تلاشی دریغ نکنند. آیا کسی از آینده خبر دارد؟ آیا آینده به عملکرد خود ما بستگی ندارد؟

در پایان به یک ضرب المثل انگلیسی اکتفا میکنم که میگوید: "هرآنچه را که محکوم کنی از دست خواهی داد"

۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

روز ملی

۱
امروز روز ملی ماست. مهم نیست چرا امروز و چرا روز ملی. مهم این است که تصمیم گرفته ایم امروز را بنام خود ثبت کنیم. شاید به قول همزاد امروز اندکی از مردم آن را جشن بگیرند اما شاید فردا خیل عظیمی در این روز به پایکوبی بپردازند و این بستگی به ما دارد که چگونه عمل کنیم.
۲
کارهایی که به مناسبت این روز انجام دادم:
شب گذشته به همه دوستان هم احساس پیامک تبریک فرستادم و آرزوی ایرانی شاد، آباد و آزاد برای آنان داشتم.
بعد از مدتها رفتم به چت رومهای ال جی بی و بین همه آنهایی که دنبال زیر بیست سال و بالای بیست سال و پشمالو و بدون مو میگشتند نوشتم: "فرداد روز ملی اقلیتهای جنسی فراموش نشه" چندین نفر کنجکاو شده بودند و سوالهای زیادی می پرسیدند. حتا یکی از آنان فکر میکرد امروز قرار است تجمعی برپا شود . من هم نامردی نکردم و گفتم توی میدان ولیعصر تجمع برقرار خواهد شد یک مچ بند رنگین کمان ببند و بیا!
امروز صبح تصمیم گرفتم خوشحال باشم. به همین علت مچ بند رنگین کمان را بستم و با یکی از همکاران رفتم استخر. حسابی لذتبخش بود. همکارم دوستش را هم آورده بود. دوست او از آنهایی بود که به کشورهای زیادی سفر کرده بود و گویا چیزهایی حالیش میشد و اولین بار که مرا دید مچ بندم توجه اش را جلب کرده بود. البته به روی خودش نیاورد. تمام مدتی که با ما بود مدام ازس-ک-س و رابطه جن-سی حرف میزد!
امروزنزدیک غروب هم یک پیاده روی صلح آمیز توی یکی از خیابانهای اسلامشهر خواهم داشت. حیف که محمد مسافرت است وگرنه با او میرفتم.

اسلام و همجنسگرایی

به نظر من مسئله بين همجنسگرايان و اسلام تا چند دهه و يا حتي تا چند سال ديگر مي تواند به يكي از چالش برانگيزترين مسائل پيش روي تئوريسين هاي اسلامي باشد. افرادي كه اكنون به شدت و حدت همجنسگرايان را مي كوبند و محكوم مي كنند شايد از اين مسئله غافل باشند كه همجنسگرايي يك انتخاب از سوي آنان نيست بلكه يك غريزه ذاتي درون آنهاست مانند همان چيزي كه در مورد دگرجنسگرايان وجود دارد. از طرف ديگر همه ما مي دانيم كه دين اسلام هيچگاه با مسائل مربوط به فطرت سر ناسازگاري نداشته است و در بيشتر مواقع اصالت فرد و همچنين خانواده را مد نظر قرار داده است. به هر حال مجازات انسانهاي همجنسگرايي كه فقط به غريزه خدادادي خود پاسخ مي دهند از سوي كساني كه بدون مطالعه كافي آنها را با دگرجنسگراهاي همجنسباز اشتباه ميگيرند كار درستي نيست. من فكر ميكنم تئوريسين هاي كنوني دين اسلام يا بايد چاره اي براي اين مسئله رو به رشد بينديشند و يا اينكه شاهد فروپاشي تدريجي اين بناي عظيم و كهن باشند. البته من خود همجنسگرا هستم و به دين اسلام نيز علاقه دارم و با مطالعاتي كه در اين زمينه داشته ام دين اسلام را مخالف همجنسگرايي نميبينم.



سوال و شبهه
اینکه شما می‌گویید با مطالعه اسلام رو مخالف همجنسگرایی نمی‌بینید واقعآ یک حرف فوق العاده مسخره است.دین اسلام به شدت و ۱۰۰٪ مخالف همجنسگرایی است و همجنسگرایان رو به مرگ محکوم می‌کنه.دیگه هممون می‌دونیم «لواط» یعنی چی دیگه…..توی این جامعه کشکی ما که نصف قوانین اسلام هم رعایت نمیشه همجنسگرا ها رو اعدام می‌کنند چه برسه به اسلام سفت و سخت ۱۴۰۰ سال پیش.من فکر می‌کنم شما به خاطر اعتقاد به اسلام و عذاب وجدان به خاطر همجنسگرا بودن داری سعی می‌کنی یه جوری به خودت بقبولونی که اسلام منعی برای این کار نداره بلکه از این عذاب راحت بشی.ولی متاسفانه اگر واقع بین باشی باید بدونی که یا باید اسلام رو ترک کنی و یا همجنسگرایی رو که گزینه‌ی دوم عمومآ قابل انجام نیست چون این یک پدیده ذاتی است نه اکتسابی.
پاسخ:
در مورد تقابل اسلام و همجنسگرايي بايد توضيح دهم كه شايد در نگاه اول و برخورد سريع با احكام اسلام قضاوت شما كاملن صحيح به نظر برسد و نظر من در اين مورد كاملن احمقانه باشد. ولي خوب بهتر است كمي منطقي تر به موضوع نگاه كنيم. اصول و پايه دين اسلام به روايت تمام بزرگان و فقيهان قديم و جديد بر مبناي فطرت انسانها نهاده شده است. در تمام منابع و احكام ذكر شده است كه دين اسلام هيچگاه اميال فطري انسانها مانند ميل جنسي را سركوب نمي كند و به همين علت در مورد دگرجنسگرايان راه حل ازدواج دائم و موقت را قرار داده است و حتي بر آن تاكيد نيز كرده است. اگر ما فقط همين يك موضوع را مد نظر قرار دهيم متوجه خواهيم شد كه رهبران ديني چاره اي جز پذيزفتن حقوق همجنسگرايان نخواهند داشت. البته مسائل ديگري هم وجود دارد. مسائلي همچون عدم اتمام حجت خدا بر همجنسگرايان، زير سوال رفتن عدل خداوندي و ساير موارد كه از مفاهيم بنيادي و ريشه اي اسلام است. براي مطالعه بيشتر كافيست نگاه كوتاهي به آثار شهيد مطهري در مورد اسلام بيندازيم. خوب است نگاه كوتاهي هم به آيه سي ام سوره نور بيندازيم.به هرحال اگر دين اسلام حقوق همجنسگرايان را در نظر نگيرد و نظر شما درست باشد، به خودي خود زير سوال رفته است.
سوال و شبهه:
یک مشکل این است که بعضی افراد مثل شما هوس های جنسی را با تمایلات غریزی اشتباه می گیرند و نام آن را از جمله امور فطری انسان به شمار می آورن. اگر کسی قرآن را وحی الهی میداند،لاجرم می پذیرد که خداوند فرق بین امور فطری را از هوا و هوس میداند وبه همین دلیل مطابق تمام آیین های الهی که توسط پیامبران راستین خداوند، به بشر ابلاغ شده است، مسائلی مانند همجنس بازی ممنوع و کاری مغایر فطرت انسان معرفی شده است.۲- غریزه جنسی در راستای تامین هدفی به نام ادامه نسل انسان در وجود آدمی قرارداده شده است که البته با جذابیتی وصف ناپذیر و لذتی مسرت بخش همراه است. هرگونه انحراف در استفاده از این ظرفیت، مانند دیگر انحرافاتی است که از نظر عقل و فطرت انسانی مذموم و ناپسند و ممنوع تلقی می شود مانند صدمه زدن به خود یا دیگران؛ حتی اگه این صدمه زدن با احساسی خوشایند برای فرد همراه باشه.۳- گذشته از دستورات دین در زمینه انحرافات اخلاقی در حوزه غریزه جنسی، علم - از جمله روانشناسی - موضوع انحرافات جنسی را مورد مطالعه وسیع قرارداده و به لحاظ علمی، ناهنجاری های جنسی را نوعی عدم تعادل روانی میداند و در زمینه پشتوانه عظیمی از تحقیقات علمی را با خود دارد.۴- دین همچنان که در داستان قوم لوط، انحرافات اخلاقی و جنسی را نپذیرفته و بلکه به شدیدترین وجهی مجازات کرده، به دلیل وجود تعارض عقلی و منطقی، هرگز نمی تواند به خواسته های هوس انگیز و انحرافی که با فطرت آدمی در تضاد است، جواز صادر نماید.
پاسخ
از نظر علمي انسانها از نظر تمايلات جنسي به سه دسته تقسيم ميشوند. گروه اول دگرجنسگرايان هستند و تمايل به برقراري رابطه جنسي با جنس مخالف دارند و درصد زيادي از افراد را هم شامل ميشوند حدود هشتاد الي نود درصد. گروه دوم دو جنسگرايان هستند كه از نظر جنسي تمايل به برقراري رابطه با هر دو جنس را دارند و البته درصد كمي را شامل ميشوند. گروه سوم نيز همجنسگرايان هستند كه از نظر جنسي فقط و فقط تمايل به برقراري ارتباط با جنس موافق را دارند و از برقراري ارتباط جنسي با جنس مخالف هيچگونه لذتي نمي برند. تعداد آنها نيز بين ده تا پانزده درصد است. امروزه تقريبن تمام روانشناسان و متخصصان مربوطه پذيرفته اند كه افراد دسته دوم و سوم به هيچ وجه انحراف جنسي ندارند و اين تمايلات كاملن طبيعي است. اكنون تقريبن در همه جاي دنيا بيشتر مردم از اطلاعات كافي در اين مورد برخوردار هستند و متاسفانه در كشور ايران به دليل سانسور علمي و محدوديت شديد، مردم حتي اين مسائل ساده را هم نمي توانند به راحتي درك كنند.نكته دوم اينكه افراد هرگز نمي توانند تمايل جنسي خود را تغيير دهند.نكته سوم اينكه بايد بين همجنسگرايان و دگرجنسگرايان همجنسباز تفاوت قائل شويم. مثال قوم لوط در قران كريم از مصاديق دگرجنسگرايان همجنسباز بوده و نه مصداق همجنسگرايان، چون از نظر علمي امكان ندارد كه تمايل جنسي تمام مردم يك شهر به طور ناگهاني تغيير كند.نكته چهارم اينكه این دوست عزيز بايد اين را به عنوان يك حقيقت بپذيرد كه به طور متوسط از هر ده مرد يا پسري كه در اطراف او وجود دارد، اعم از دوستان يا اعضاي خانواده، يك نفر از آنان همجنسگرا است ولي به دليل ترس از مسائلي كه وجود دارد آن را ابراز نمي كنند.نكته بعد اينكه پيچيدن نسخه ازدواج با جنس مخالف براي ارضاي جنسي همجنسگرايان مانند سيراب كردن يك انسان تشنه بوسيله آب شور است و به طور يقين جواب نميدهد. در اين مورد من حتي با يكي از همجنسگراياني كه ازدواج كرده است صحبت كرده ام و از روي حدس و گمان حرف نميزنم.مسئله بعد اينكه در مورد صحت و سقم علمي مطالب ذكر شده كافيست در يكي از سايتهاي جستجوي علمي مانند science direct و يا isi web of knowledge درباره اين موضوع جستجو كنيد البته به شرطي كه فيلتر نباشند.اما نكته آخر ، نه در مورد اين مسئله بلكه در مورد تمام مسائل زندگي، خوب نيست آدم با معيارهايي كه در درون خودش وجود دارد در مورد ديگران قضاوت كند چه بسا دنياي درون آنها بسيار متفاوت از دنياي درون شما باشد.
سوال
امور فطری با دلایل عقلی و منطقی سازگارن؛ مانند حب ذات، گرایش به زیبایی، کمال جویی، عدالتخواهی. مسائلی مانند حس گرسنگی و تشنگی، دلایلی منطقی و معقول برای رفع نیازهای طبیعی بدن دارن و از جمله امور غریزی هستن. حس جنسی نیز پاسخی به تمایل انسان به ادامه نسل و بقای نوع است و همان گونه که انسان معقول هنگام تشنگی، جام زهر نمی نوشد، هنگام نیاز جنسی نیز به جنس مخالف رجوع می کند، نه به جنس موافق؛ زیرا با فلسفه وجود غریزه جنسی مغایرت داره.من خود تحصیلات روانشناسی دارم و موضوع نابهنجاری های رفتاری در امورجنسی از جمله مباحث عمده در آسیب شناسی روانی است که روانشناسان بزرگ غرب در این باره تحقیقات گسترده انجام داده و بر ناهنجار بودن همجنسگرایی توافق دارند و روش های مشورت دهی و درمانی این اختلال رفتاری رو هم به گونه های مختلف پیشنهاد داده اند.
پاسخ
حال كه ايشان ادعا مي كنند روانشناسي مي دانند من چند سوال از ايشان دارم:۱- يك انسان، فرض ميكنيم مذكر. او از كودكي احساس ميكند متفاوت است. نسبت به جنس مخالف هيچ احساسي ندارد. با ديدن دختران زيبا و يا حتي با ديدن اندام برهنه آنها تحريك نميشود. هيچگونه جاذبه و كششي نسبت به جنس مخالف در او وجود ندارد. اما در عوض نسبت به جنس موافق تمايل زيادي دارد. با ديدن چهره زيبا از جنس موافق تحريك ميشود و ميل زيادي پيدا ميكند تا با آنها ارتباط داشته باشد. او بايد چكار كند؟تعداد اين افراد كم نيست. حدود ده درصد از مردان جامعه هنگام بلوغ همجنسگرا ميشوند. آيا با ازدواج با يك دختر مشكل او حل ميشود؟ آيا تضميني هست كه ازدواج با جنس مخالف مشكل او را حل كند درحاليكه يك مرد همجنسگرا حتي از ارضا كردن همسرش نيز ناتوان است؟ آيا فريب دادن يك دختر و وارد كردن او به زندگي يك مرد همجنسگرا كار صحيحي است؟ آيا نقش بازي كردن در تمام طول زندگي مشترك كار درستي است؟ همه ميدانيم اولين عامل ازدواج بين افراد ميل و كشش جنسي است و نه ادامه نسل كه فرزاد مدام پاي آن را وسط ميكشد. اگر ميل و كشش جنسي وجود نداشته باشد هيچ زن و مردي نمي توانند زير يك سقف باهم زندگي كنند.واقعن افسوس ميخورم كه عده اي نمي خواهند حقيقت را بفهمند و مانند كبكي سر خود را زير برف فرو كرده اند و انجماد فكري آنها را مسخ كرده است به گونه اي كه تصور ميكنند هر آنچه مي انديشند صحيح و بي نقص است.اگر روانشناسان غربي همجنسگرايي را يك ناهنجاري مي دانند پس چگونه است كه حقوق همجنسگرايان را به رسميت شناخته اند . آيا ميدانيد در بسياري از همين كشورها ازدواج بين همجنسگرايان امري قانوني به شمار ميرود. آيا اين به جز اين است كه با پشتوانه همين روانشناسان اين قوانيين آنجا منصوب شده است؟من همواره نمازهاي خود را ميخوانم و هيچگاه روزه ام بي دليل قضا نشده است. هيچگاه سعي نكرده ام به حقوق كسي به ناحق تجاوز كنم و در محل و همچنين در دانشگاه به عغنوان يك فرد سالم و كوشا و علاقه مند به اسلام شناخته شده هستم. آيا اين بي انصافي نيست كه كه مرا فقط و فقط به اين علت كه تمابل جنسي متفاوتي دارم و دلم نميخواهد دختر بيگناهي را وارد مسائل شخصي خود كنم به عنوان يك فرد ناهنجار و هوسباز معرفي كنيد؟به هر حال به طور كلي بايد بگويم كه فكر نميكنم مشكل از دين اسلام باشد. بلكه مشكل از دگرجنسگراياني است كه دين اسلام و قران و ساير منابع ديني را در طول قرنها به نفع خود تعبير كرده اند و هرچه دلشان خواسته براي خود تصويب كرده اند. تا جايي كه يك مرد دگرجنسگرا مي تواند به طور همزمان با چهار جنس مونث ارتباط داشته باشد اما يك همجنسگرا حتي از نگاه كردن به جنس موافق نيز محروم و محكوم ميشود. آنها از سكوت اجباري همجنسگرايان در طول تاريخ نهايت استفاده را نموده و اكنون آنقدر جرات پيدا كرده اند كه به آنان لقب نابهنجار و هوسباز مي دهند.شما هر چه قدر هم كه دلتان مي خواهد از آنان بد بگوييد و بد بنويسيد ولي مطمئن باشيد ماه پشت ابر باقي نمي ماند و به زودي همه چيز آشكار خواهد شد. به اميد روزي كه انسانها خودخواهي و تكبر نفس را كنار بگذارند و حقوق ساير همنوعان را نيز در سايه رحمت خداوندي به رسميت بشناسند.
سوال و شبهه(علی)
من می خواستم نظر شخصی خودم رو راجع به همجنسگرائی بگم.وقتی از بیرون به مسئله نگاه میشه همه میگن همجنسگرائی هم مثل دگرجنسگرائی یک گرایش جنسی است و باید به اون هم به صورت یک اقلیت توجه کرد و حقوقش رو محترم دونست ولی چیزی که تو این مدت بهش رسیدم اینه که من دیگر به این القاب اهمیتی نمی دهم…دوستان عزیز من هم به قول خودتون یک همجنسگرا بودم…و سالهای سال با این تمایلات و احساسات زندگی می کردم ولی الآن دیگر یک انسان واقعاً آزاد هستم و همجنسگرائی وجود نداره، من فقط یاد گرفتم که بفهمم کی هستم، بیخود به این دنیا نیومدم که چند روزی زندگی کنم و بعد هم نابود بشم و هیچ….نه من فهمیدم که منشأ اصلی عشق ، خداست…و یاد گرفتم که به موجودی که از جنس بشر نیست عشق بورزم باهاش تو تنهایی ها صحبت کنم و دلم رو به عشق اون صفا بدم…خیلی برای من سخت بود ولی اگر بهش برسیم می فهمیم که همجنسگرائی دیگه معنائی نداره…من می دونم که خدای من، من رو بی خود و بی جهت متفاوت از بقیه خلق نکرده ! این اگر باشه ظلمه اونه و بی عدالتی اون رو می رسونه، من هم مانند بقیه خلق شدم! یاد گرفتم که گذاشتن برچسب بر روی آدمها یعنی ناقص دونستن خلقت خدا…یاد گرفتم که نباید این طور فکر کنیم که زندگی سکسه و تمایلات جنسی، بلکه زندگی تمرین عشق و محبت و دوستی است چه در حق همجنس چه در حق غیر همجنس!و فهمیدم که من نیازی به این که عده ای انسان برای من تکلیف تعیین کنند و « بگن تو همجنسگرا هستی و باید این طور باشی» ، ندارم…قصه قوم لوط رو هم خیلی خونده ام، شاید من رو آدم خشکه مذهبی بدونید ولی باور کنید این فقط عمل زشت همجنسبازی نبود که در قرآن محکوم شد، بلکه گناه بزرگتری که خشم خدا رو بر افروخت جدیت قوم لوط در تشکیل زندگیهای همجنسگرایانه بود، این رو در آیات مختلف قرآن می توان فهمید که قوم لوط به تشکیل زندگی های همجنسگرایانه اقدام کرده بودند و این صد البته عملی خطرناکتر از یک رابطه جنسی بود…این بود که خشم خدا رو برافروخت ، من سعی نکردم خودم رو گول بزنم ولی به این مطلب رسیدم که دلیلی برای همجنسگرا بودن و ماندن یک انسان وجود نداره و خدا هم این رو برای بشر خودش نخواسته و نمی خواد…من دنبال دلیل و مدرک برای اثبات همجنسگرائی دیگه نمی گردم…حیوانات و ژنتیک و…شاید خیلی ها به این اکتفا کنید که همجنسگرائی از لیست APA خط خورد و عادی تلقی شد، کافیه برین کمی تحقیق کنید ببینین چه جوی در اون جلسه حاکم بود که منجر به اون رأی شد و مدافعان حقوق همجنسگراها در اون جلسه چه نفوذی رو اعمال کرده بودند…کافیه برین جستجو کنید و ببینید که واژه همجنسگرایی ژنتیکی یک لغت بی معناست و همه اون تحقیقات محققان از جمله Hamer وLeVay که بر روی مغز همجنسگراها انجام شد «رد» شدند…همه اش رد شد و نتیجه این شد که من فهمیدم اگر بگیم همجنسگرائی ذاتی است دروغ بزرگی گفته ایم…انسان کتاب نیست که روی آن برچسب بزنیم …همجنسگرا، دگرجنسگرا، دوجنسگراانسان حامل روح خداست…فطرت انسانی من به من ندا میداد که انسان خلیفه خدا در زمین رسالتی بیش از این ها دارد و اصلا این جهان بینی من احساسات قبلی من رو که در دفاع از همجنسگرائی بود از بین برد!!!.دیگه دلیلی برای همجنسگرائی وجود نداشت و من نیازی به اینکه به دنبال استانداردهای بشری برای زندگی یا همان Lifestyle بگردم نداشتم…من یاد گرفتم که خودم رو به موجودی متفاوت از بشر متصل کنم …شاید باور نکنید ولی از وقتی که این کارها رو کردم تقوای من جایگزین اون شهوات شده و سعی می کنم با همجنسم دوستی از ته دل داشته باشم و بهش عشق بورزممن خدا رو منشأ و منبع همه چیز می دونم و به استانداردسازی های بشری نیاز ندارم من می دونم که در وادی پرهیاهوی بشری تنها به حال خودم رها نشده ام…خودم رو پیدا کردم و به سمت اصل خودم حرکت می کنم و روزی هم ملاقاتش می کنم
دوست عزیزمن پاسخهای تو را خواندمو دلم نیامد که نظرم رو راجع بهش ننویسم…اول از همه این رو بگم من به این مسئله اعتقاد دارم در هیچ کاری نباید اجبار باشه و تو هم مثل هر انسان دیگه ای آزادی که هر طوری دلت می خواد باشی…آزادی که هرجور می خوای زندگی کنی و کسی هم نباید کسی رو به زور به انجام عملی دعوت کنه (لا اکراه فی الدین)طبق گفته ها خودت دین رو به جا می آوری هر چند من اصلاً این دینداری شما رو قبول ندارم ولی می دونی که خداوند ازما بندگانش خواسته که مردم رو به انجام امور نیک دعوت و از انجام فحشاء باز بداریم …اولاً یک جمله و اونم این که خداوند در دینش ابهامی نیاورده ؛ از کوچکترین مسائل تا بزرگترین رو بهش توجه داشته نمی تونیم بگیم که در مورد مسئله ای مثل زندگی انسان بی توجه بوده! اون وقتی انسان رو از عمل زشت زناء نهی می کنه در کنارش میگه اگر توانائی ازدواج دارید ازدواج کنید و گر نه «عفت پیشه کنید»… دهها نوع مسئله زندگی انسان هم هست که در قرآن بهش اشاره شده و نشون میده خدا نسبت به زندگی بشرش چقدر دقیق بوده و اصلاً بی تفاوت نبودهدر مورد مسئله همجنسگرائی …اولا واقعاً متأسفم از این که غریزه و فطرت خودت رو در نگاه و تحریک جنسی خلاصه کرده ای و اصلاً به دنبال جزء گمشده وجود خودت نیستی…از خودت یک تعریف یک سویه و یک بعدی ارائه میدی مبنی بر این که با دیدن همجنست تحریک میشی و از دیدن جنس مخالفت بی احساسی هستی …این نهایت تک بعدی نگری توست که لایه های عمیق تر وجود خودت رو کشف نکردی و نمی خوای بکنی …متاسفم از این که فطرت الهی انسان رو در بعد جنسی اون می بینی و معتقد هستی که این موضوع جزئی از غریزه توست…متأسفانه تو هیچ چیزی از غریزه نمی دونی هیچ چیز…و فقط از حرفهای عده ای دیگر دفاع می کنی…عده ای دیگر که اثباتی بر ادعای خودشون ندارند عده ای دیگر که مثل خودت بشر هستند و از عقل محدود و ناقصی مثل خودت بر خوردارند! من همین الآن میگم تموم اون تحقیقات که میگن همجنسگرائی ذاتیه بعدها نقض شد و زیر سؤال رفت این درسته و من شهادت می دهم که اینطوره!خروج همجنسگرائی از لیست بیماریهای روانی توسط انجمن روانشناسان ایالات متحده در اتمسفری انجام گرفت که مدافعان حقوق همجنسگرایان بر آن تسلط داشتند و در نتیجه عده ای از روانشناسان از ترس خود رأی در موافقت با خروج Homosexuality از این لیست دادند…امروزه APA یا همان انجمن روانشناسان ایالات متحده این مسئله رو تأیید می کنه که همجنسگرائی چیزیه در نهاد انسان نیست بلکه مثل لفافی می مونه که طبیعت انسان رو پوشونده…قسم می خورم که همه اینها واقعیته و اگه خواستید براتون اثبات می کنم…دوست عزیز!من در جواب حرفهای تو فقط یک آیه از قرآن رو میارم که همه چیز رو تموم شده بدونی ، این آیه برای همه عالمیان اومده و استثاء نداره:سوره مبارکه شعراء آیه ۱۶۵:«أتأتون الذکران من العالمین» * « و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم بل انتم قوم عادون»
اول از همه این که ما نمی دونیم که قوم لوط چرا دست به رفتارهای همجنسگرایانه زده اند، اسنادی هم که وجود داره (غیر از خود قرآن) هیچ گاه متکی بر واقعیت نیستند ، پس بیاییم و اصل رو مد نظر قرار بدیم که آیه های قرآن هستند و نه چیز دیگری رو.مطابق با آیه فوق:“آیا شما در میان عالمیان به سراغ مردان می روید ؟ و زنان رو که خداوند به عنوان جفت برای شما قرار داده رها می کنید؟ ”عبارت بالا نه به عمل جنسی اشاره داره و نه تمایل جنسی انسان…عبارت بالا همجنسگرائی رو به طور صریح نفی کرده و جای شک و ابهامی هم نگذاشته و کسی رو هم از این قضیه استثناء نکرده …توجه کنید که تأکید این آیه فقط بر زشت بودن عمل جنسی نیست بلکه در نابودکننده بودن همجنسگرائی است.دوست عزیزنمی دونم امیال غریزه و فطرت در نظر تو چی هستند ولی تو می خواهی همون طور که هستی باشی و نه اون طوری که خدا می خواد…خدا برای تو چیه؟ نقشش چیه؟ چه تعریفی از خدا برای خودت داری؟در دین خدا شک و شبهه وارد نکن که اون دینش “بیّنه” است یعنی روشنه و ابهامی درش نیستمن توصیه می کنم به دنبال اون جزئی از وجودت باش که واقعاً احساس می کنی نداریش و می خواهی که داشته باشیش…باور کن که سکس نیست نیاز تو سکسی نیست و خدا انسان رو با نیاز فطری به همجنس نمی آفرینه…دین خدا رو ملعبه نکن …Same Sex Attraction در واقع احساسیه در نهاد تو که درهمه انسانها وجود داره فقط کافیه بدونی که راه دوست داشتن همجنس این نیست که باهاش سکس کنی، این چیزی نیست که خدا پیش پای انسان گذاشته باشه بلکه این یک نیازه در تو باید از راه طبیعی تأمین بشه تا انشاءالله از تو انسانی بسازه که خدا می خواد…“سکس با همجنس چه در قالب همجنسبازی و چه در قالب همجنسگرائی رد شده و طبیعی نیست! باید بدونی که نیاز واقعی تو که همون همنشینی و صمیمیت با فردی از جنس خودته باید ازراه سالم و مناسب ارضا بشه و باید در جهت صحیحی ارضا باشه…”
پاسخ
علي عزيزسخنان شما بيشتر شبيه يك راهب تارك دنياست تا يك فرد معمولي. تكليف آنهاي كه نتوانسته اند به عشق الهي برسند چيست؟آن آيه اي كه ذكر كرده اي خطاب به قوم لوط است نه همه مردم چرا که مردم یک شهر به یکباره نمیتوانند همجنسگرا شوند و لذا خطاب آن آیه مردم همجنسباز و نه همجنسگرای قوم لوط است که میفرماید زنانتان را رها کرده اید و به مردان روی آورده اید. این یعنی اینکه آنها ازدواج کرده بودند و خانواده داشتند اما بنا به دلابلی که نمیدانیم به همجنسبازی روی آورده بودند.
اما در مورد خود درونی آدمها باید بگویم من در مورد همجنسگرایی فقط به جنبه سکسی آن نگاه نمیکنم چرا که در این صورت اصل مسئله را زیر سوال برده ام. اما نظریه همجنسگرایی منهای سکس شما هم چندان قابل قبول نیست. ما نمیتوانیم با یک همجنس زندگی کنیم دوستش داشته باشیم و به او عشق بورزیم اما رابطه جنسی نداشته باشیم. علی عزیز! رابطه جنسی صرفا دخول آلت جنسی نیست بلکه رابطه ای که دو نفر طی آن تخلیه روحی میشوند. تماس بدن دو نفر باهم و عشقبازی آنها آلام آنها را برطرف کرده و لذت ناشی از زندگی را به آنها میبخشد.
اما در مورد آیه ای که میگوید "برای شما زوجهایی قرار داده ایم" باید پرسید چرا فکر میکنید این زوجها حتمن باید از جنس مخالف باشند؟ کسی منکر نیاز بشر به زوج نیست اما سوال اینجاست که چرا فقط جنس مخالف؟
مسئله دیگر اینکه شما میگویید همجنسگرایی ذاتی نیست نیز قابل پذیرش نیست. به هر حال چیزی که من شخصن درون خویش احساس میکنم ناشی از ذات من است. من در یک جامعه دگرجنسگرا بزرگ شده ام. پدر و ماردم دگرجنسگرا بودند. اطرافیانم دگرجنسگرا بودند. معلمان و مدرسانم دگرجنسگرا بودند. دگرجنسگرایی در این جامعه به شدت تبلیغ میشود و همجنسگرایی تحریم. حال باید پرسید اگر حس همجنسگرایی برخاسته از درون من نیست پس از کجا آمده است؟به هر حال اميدوارم در مسيري كه انتخاب كرده اي موفق و با نشاط باشي.

چرا همجنسگرا هستم؟


اين مطلب را براي آنهايي مينويسم كه اولين بار اين وبلاگ را ميخوانند و همينطور براي برخي از دوستان استريتم ( دگرجنسگرا) كه پيشنهاد داده ام وبلاگم را بخوانم. ميخواهم توضيح بدهم كه چرا همجنسگرا هستم. تمام دلايل من براي اين موضوع در يك جمله خلاصه ميشود:
همجنسگرا هستم چون نميتوانم دگرجنسگرا باشم.
از همان كودكي من هيچ احساسي نسبت به دختران نداشتم و اصلن زيبايي و يا تمايل جنسي در مورد دختران برايم مفهومي نداشت. در عوض نسبت به پسران همجنسم احساسات زيادي داشتم. با ديدن پسران زيبا تحريك ميشدم . در دلم به برخي از آنها علاقه مند ميشدم و حتا اولين عشقم را نيز در دوران نوجواني تجربه كردم. من به پسري در كوچه مان علاقه مند شده بود. آن روزها ماهواره و اينترنت و ساير وسايل جمعي وجود نداشت و من از مسائل مربوط به همجنسگرايي چيزي نميدانستم. من هم مثل بقيه فكر ميكردم همجنسگرايي گناه بزرگي است و سعي ميكردم به شدت از آن اجتناب كنم. اما احساس دروني ام چيز ديگري بود. به شدت به آن پسر عشق ميورزيدم. شبها قبل از خواب با خيال در كنار او بودن ميخوابيدم و روزها مدام به او مي انديشيدم. من عاشق آن پسر شده بودم ولي همچنان از احساس خود گريزان بودم و فكر ميكردم اگر با دختران ارتباط برقرار كنم و يا اينكه دختري به من علاقه مند شود و يا اينكه كمي بزرگتر شوم اين احساس از بين خواهد رفت اما هيچ اتفاقي نيافتاد و من همچنان يك همجنسگرا بودم. نميدانستم چرا مثل بقيه همسن و سالانم هيچ احساسي نسبت به دختران نداشتم. آنها تمام عشقشان اين بود با دختران ارتباط برقرار كنند و با آنها باشند اما من اينگونه نبودم.
بعدها بزرگتر كه شدم تمايلات همجنسگرايانه من هم بيشتر شد. اما در كنارش اعتقادات مذهبي من نيز قوت بيشتري گرفته بود. در تناقض عجيبي گرفتار شده بودم. نميدانستم چه كنم. از يك طرف دين و مذهب و جامعه مرا منع ميكرد از نزديك شدن به همجنس و از طرف ديگر احساس دروني ام چيز ديگري ميگفت. يادم ميايد يك روز وقتي داشتم روزنامه كيهان را ميخواندم در يكي از اخبارش نوشته بود:
"عده اي از همجنسبازان آمريكايي براي رسيدن به حقوق خود دست به اعتراضاتي زده اند"
نميدانم خبري بود در همين مايه ها و البته آن روزنامه هم با لحني تحقيرانه، تقبيحانه و حتا تمسخرآميز اين خبر را منتشر كرده بود. آنجا يك جرقه در ذهن من ايجاد شد كه نكند غير از من افراد ديگري نيز هستند كه همچون من احساس ميكنن؟
اما به دليل فشارهاي چندگانه و ممنوعيتها و تحريمهاي شديد نسبت به اين موضوع آن جرقه در حد همان جرقه باقي ماند تا اينكه وارد دانشگاه شدم.
آنجا ديگر ذهنم رشد كامل كرده بود و شخصيتم بالغ شده بود. در دانشگاه موفق به پيدا كردن چند كتاب در مورد مسائل جنسي شدم و با مطالعه آنها متوجه شدم در قسمت كوچكي از آن كتابها_البته نويسنده نها همه خارجي بودند نه ايراني_ راجع به همجنسگرايي توضيح داده شده است. همان توضيحات كوچك نيز برايم كافي بود تا متوجه شوم افراد مختلف به دلايل گوناگون ‍‍‍ژنتيكي و يا هورموني ممكن است همجنسگرا شوند. يادم ميايد در يكي از آن كتابها نوشته بود كه از هر ده پسري كه بالغ ميشوند يكي از آنها تمايلات همجنسگرايانه پيدا ميكند. همچنين در آن كتابها نيز قيد شده بود كه همجنسگرايي قابل درمان نيست و هيچ كس نميتواند گرايش جنسي خود را عوض كند بلكه بايد با آن زندگي كند و كنار بيايد. البته الان من ميگويم هركس بايد با گرايش جنسي خودش زندگي كند و لذت ببرد.
آري. گذشت تا اينكه موج وبلاگها شروع شد و چت و روم و اين مسائل. من توانستم با همجنسگرايان مختلف از اين طريق آشنا شوم. بسياري از آنها داستان زندگي مشابه من داشتند و همچنين احساسي مشابه احساس من. ديگر غصه نميخوردم كه تنها هستم. ميدانستم كه تعداد زيادي از افرادي كه هر روز ميبينم و اطراف من هستن _چه بسا نزديكترين دوستانم و يا حتا خانواده ام_ ممكن است همجنسگرا باشند اما به دليل نگاه به شدت منفي كه در جامعه ما نسبت به اين مسئله وجود دارد، احساس خود را مخفي ميكنند. من نيز هنوز اين مسئله را به طور كامل آشكار نكرده ام و نزديكانم از موضوع خبري ندارند. اما آرام آرام به سمتي حركت ميكنم كه بتوانم اين مسئله را مديريت كنم و از آن لذت ببرم. راجع به اسلام و همجنسگرايي نيز مطالبي به صورت پرسش و پاسخهای واقعی که در یکی از وبلاگها داشته ام نوشته ام كه در موضوع "اسلام و همجنسگرايي" قيد شده است.
در پايان ازتمام دوستان استريتم كه اين مطالب را ميخوانند و يا آنهايي كه اتفاقي وارد اين وبلاگ شده اند ميخواهم كه نسبت به اين موضوع زود قضاوت نكنند و سريع ما را به باد فحش و نفرين نگيرند و قبل از قضاوتشان كمي راجع به اين موضوع تحقيق كنند و حتا اگر توانستند با همجنسگرايان واقعي ارتباط برقرار كنند و نظرات آنها را نيز بدانند. لينك وبلاگ برخي از آنها را در وبلاگم آورده ام و ميتوانند به آنها مراجعه كنند. اميدوارم روزي برسد كه همه ما بتوانيم زير سايه گرايش جنسي خود آزاد و همراه با شادي زندگي كنيم.

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

روز ملی رنگین کمونی ها

اینطور که مشخصه بعضی ازدوستان هم احساس تصمیم گرفتند فردا به عنوان روزملی رنگی کمونی ها انتخاب بشه। نمیدونم چه مناسبتی پشت این تاریخ هست اما هرچی باشه ازش استقبال میکنم و اونومی پذیرم। ما اقلیتهای جنسی به این نمادها و امور فرهنگی هرچه بیشتر نیاز داریم تا بتونیم هرچه بیشتر حقانیت خودمون رو اثبات کنیم। سعی مبکنم این روز رو متفاوت از بقیه روزها بگذرونم।
به امید ایرانی شاد، آزاد و آباد...
زنده باد همه ذنگین کمونی ها...

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

و نترسیم از فیلتر

و نترسیم از فیلتر
فیلتر پایان وبلاگ نیست...

متاسفانه وبلاگم در بلاگفا فیلتر شد و تبدیل شد به یک توفیق اجباری چون همین روزها قصد داشتم از بلاگفا کوچ کنم و بیایم اینجا پیش بقیه بلاگ اسپاتی های گل گلاب. سعی میکنم آرشیو وبلاگ بلاگفا رو هم بیارم اینجا.